سپنتا

رسم هواداری ما شیدایی و شوریدگیست. گر یار ما خواهی شدن شوریده و شیدا بیا

 

دیدم دوباره معجزه قرن خویش را

اینها شنیدنیست

شاید اگر کمی بتوان خوبتر نوشت

این معجزات کوچک امروزی شما

بیش از فسانه های گذشته باور نمودنیست

 


ادامه مطلب

[ چهار شنبه 24 مهر 1392برچسب:,

] [ 1:34 ] [ sheyda ]

[ ]

 

نثار کردن از دریافت کردن شیرین تر است

 

نه به سبب اینکه ما به محرومیتی تن در می دهیم

 

بلکه به این دلیل که شخص در عمل نثار کردن

 

زنده بودن خود را احساس می کند ...

 

 

 

[ شنبه 20 مهر 1392برچسب:,

] [ 19:23 ] [ sheyda ]

[ ]

از زمزمه دلتنگيم، از همهمه بيزاريم
نه طاقت خاموشی، نه ميل سخن داريم

...


ادامه مطلب

[ پنج شنبه 13 تير 1392برچسب:,

] [ 14:28 ] [ sheyda ]

[ ]

شعر کوتاه انگلیسی برگزیده سال 2005

در این پست یک شعر بسیار زیبا و خاص انگلیسی قرار دادیم.

این شعر انگلیسی نامزد دریافت جایزه بهترین شعر در سال ۲۰۰۵ شده است. جالب اینجاست که این شعر بسیار زیبا را یک بچه آفریقایی سروده است.

When I born, I Black
When I grow up, I Black,
When I go in Sun, I Black,
When I scared, I Black,
When I sick, I Black,
And when I die, I still black.

 

And you White fella,
When you grow up, you White,
When you go in Sun, you Red,
When you cold, you blue,
When you scared, you yellow,
When you sick, you Green,
And when you die, you Gray
-And you calling me colored??

[ جمعه 1 فروردين 0برچسب:,

] [ 14:51 ] [ sheyda ]

[ ]

من
از نسل انکارم
نسلی سر راهی
محل تولد
کوچه ای بن بست
نسلی
... آلوده به
فلسفه هیچ

 

 


ادامه مطلب

[ جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,

] [ 13:27 ] [ sheyda ]

[ ]

[ شنبه 12 اسفند 1391برچسب:,

] [ 21:5 ] [ sheyda ]

[ ]

 

هر صبح نشیند آتش خورشید در جانم

پس من زنده ام هنوز

در قلبم از رسیدن طوفان نشانه ایست

احساس میکنم شطی ز عشق و محبت در دشت سینه ام

سفر خویش را آغاز کرده است

"من زنم تندیس شکیبایی"

همانند خار صحرایم

که از گرمای تابستان و سرمای زمستان گزندی نیست بر جانم

من تا دیر وقتهای سکوت لرزیده ام

به تسلای دل غمزده ام

بر تمامی جهان می خندم تا راز دراز انزوا را دریابم

اوه نه

من خود تسلای انزوایم

[ شنبه 30 دی 1391برچسب:,

] [ 2:1 ] [ sheyda ]

[ ]

 

آن شب قدری که گويند اهل خلوت امشب است
يا رب اين تاثير دولت در کدامين کوکب است



تا به گيسوی تو دست ناسزايان کم رسد
هر دلی از حلقه‌ای در ذکر يارب يارب است

 


ادامه مطلب

[ شنبه 30 دی 1391برچسب:,

] [ 1:58 ] [ sheyda ]

[ ]

عجب صبری خدا دارد!

عجب صبری خدا دارد‘اگرمن جای او بودم  !!

همان اول که اول ظلم رامی دیدم از مخلوق بی وجدان‘جهان را باهمه زیبایی وزشتی به روی یکدگرویرانه می کردم.


ادامه مطلب

[ سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:,

] [ 1:19 ] [ sheyda ]

[ ]

فاصله ها

در میان من و تو فاصله هاست

گاه می اندیشم

می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری

تو توانایی بخشش داری

 


ادامه مطلب

[ جمعه 24 آذر 1391برچسب:,

] [ 11:51 ] [ sheyda ]

[ ]

از این شب های بی پایان،
چه می خواهم به جز باران
که جای پای حسرت را بشوید از سر راهم
نگاه پنجره رو به کویر آرزوهایم

 


ادامه مطلب

[ جمعه 24 آذر 1391برچسب:,

] [ 11:37 ] [ sheyda ]

[ ]

 

پوشیده چون جان می روی اندر میان جان من               سرو خرامان منی ای رونق بستان من

چون می روی بی‌من مرو ای جان جان بی‌تن مرو          وز چشم من بیرون مشو ای مشعله تابان من

هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم                   چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من

تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم                       ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من

بی پا و سر کردی مرا بی‌خواب و خور کردی مرا             در پیش یعقوب اندرآ ای یوسف کنعان من

از لطف تو چون جان شدم وز خویشتن پنهان شدم         ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من

گل جامه در از دست تو وی چشم نرگس مست تو          ای شاخه‌ها آبست تو وی باغ بی‌پایان من

یک لحظه داغم می کشی یک دم به باغم می کشی    پیش چراغم می کشی تا وا شود چشمان من

ای جان پیش از جان‌ها وی کان پیش از کان‌ها              ای آن بیش از آن‌ها ای آن من ای آن من

چون منزل ما خاک نیست گر تن بریزد باک نیست          اندیشه‌ام افلاک نیست ای وصل تو کیوان من

بر یاد روی ماه من باشد فغان و آه من                          بر بوی شاهنشاه من هر لحظه‌ای حیران من

ای جان چو ذره در هوا تا شد ز خورشیدت جدا              بی تو چرا باشد چرا ای اصل چارارکان من

ای شه صلاح الدین من ره دان من ره بین من              ای ای فارغ از تمکین من ای برتر از امکان من

وقت خشم و وقت شهوت مرد کو
طالب مردی چنینم کو به کو

[ یک شنبه 19 آذر 1391برچسب:,

] [ 22:24 ] [ sheyda ]

[ ]

کمان ابرو


مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو

غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی
نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو

هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش
که باشد مه که بنماید ز طاق آسمان ابرو

رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم
هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو

روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاریست
که بر طرف سمن زارش همی‌گردد چمان ابرو

دگر حور و پری را کس نگوید با چنین حسنی
که این را این چنین چشم است و آن را آن چنان ابرو

تو کافردل نمی‌بندی نقاب زلف و می‌ترسم
که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو

اگر چه مرغ زیرک بود حافظ در هواداری
به تیر غمزه صیدش کرد چشم آن کمان ابرو

 

[ شنبه 18 آذر 1391برچسب:,

] [ 22:31 ] [ sheyda ]

[ ]


وفای عشق


در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع

روز و شب خوابم نمی‌آید به چشم غم پرست
بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع

رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد
همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع

گر کمیت اشک گلگونم نبودی گرم رو
کی شدی روشن به گیتی راز پنهانم چو شمع

در میان آب و آتش همچنان سرگرم توست
این دل زار نزار اشک بارانم چو شمع

در شب هجران مرا پروانه وصلی فرست
ور نه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمع

بی جمال عالم آرای تو روزم چون شب است
با کمال عشق تو در عین نقصانم چو شمع

کوه صبرم نرم شد چون موم در دست غمت
تا در آب و آتش عشقت گدازانم چو شمع

همچو صبحم یک نفس باقیست با دیدار تو
چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع

سرفرازم کن شبی از وصل خود ای نازنین
تا منور گردد از دیدارت ایوانم چو شمع

آتش مهر تو را حافظ عجب در سر گرفت
آتش دل کی به آب دیده بنشانم چو شمع


ادامه مطلب

[ شنبه 18 آذر 1391برچسب:,

] [ 22:25 ] [ sheyda ]

[ ]